۱۳۸۶ شهریور ۱, پنجشنبه

Anonymous2

بوسه؛ تب‌آلوده و گرم

بر دهان تکرار هفته‌های سرد

یا بازی هزارتوی ظلمت آبی

به زیر دسته‌ ورق‌های سبز

یا رقص بادبادک کودکی

سقوطِ مداوم ِ پلکِ خمار ِ شب

آب؛ چشم؛

چشمه؛ها

چشمه‌ها

یا بازی نگاه مضطرب

سر پیچ پس‌کوچه‌های اشتیاق

نهفته به خاکستر خالی هوس

و بوی هر قافیه‌ی تنگ زندگی

که مجال وزن آزاد

شعرگونه بودن را

از قصیده‌ی بلند تکرار هرروزه

می‌رباید

و تکرار هر سلام به دست هر دست

و نگاه هر لب به بلوغ هر حس

پژواک جاودان هر

کلام که در ادبیّت، یا ابدیتِ

ذهن چون؛ هجو هجوم ِ

تازه‌ی هر هوس

به‌زیر زبان زندگی زنگ می‌زند.

تشویش هذیان هر اسپند

بر بام هر ذغال؛

که خون خاطره‌ی تو را

در شیهه‌ی سرخ هر غروب جیغ می‌زند

چشمان کودکی‌ست

در آن‌سوی میز

گیج و گنگ

که مرا

ترک می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست: