۱۳۸۶ مرداد ۱۱, پنجشنبه

Anonymous

خلسه‌ی تاری...کِ

هزارتوی خانه‌های نمور

خزه‌های نرم التیام ِ جراحت‌اند

جراحت‌اند

دستان مرا اما ـ اما...

دستان مرا... مرا اما... موریانه‌های کدورت...

پوکِ پوک، کرده‌اند

و اما... گوشه‌ای تاریک که در آن خفته‌ای

و در آن تاریکی، نارس‌ترین میوه‌های

سرخ را به سرانگشتان اعتماد

تجزیه می‌کنی

و تیغه‌های اعتماد

اعتماد را، تیز می‌کنی به انگشتان هذیانی خویش

تیز... نیم‌شبان تیز می‌کنی...

دیگر این من و آن تو

اسلیمی تن‌ات بر نگاه من، نگاه و پیچ و نگاه...

کاش امنیت هستی‌ام

غرور بخشنده‌ات بود.

هیچ نظری موجود نیست: