خلسهی تاری...کِ
هزارتوی خانههای نمور
خزههای نرم التیام ِ جراحتاند
جراحتاند
دستان مرا اما ـ اما...
دستان مرا... مرا اما... موریانههای کدورت...
پوکِ پوک، کردهاند
و اما... گوشهای تاریک که در آن خفتهای
و در آن تاریکی، نارسترین میوههای
سرخ را به سرانگشتان اعتماد
تجزیه میکنی
و تیغههای اعتماد
اعتماد را، تیز میکنی به انگشتان هذیانی خویش
تیز... نیمشبان تیز میکنی...
دیگر این من و آن تو
اسلیمی تنات بر نگاه من، نگاه و پیچ و نگاه...
کاش امنیت هستیام
غرور بخشندهات بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر