۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه

...

کاش امنیت هستیم
غرور بخشاینده ات بود

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

Anonymous 10

همچنان که پیش میرود
ستاره های اکلیلی
از آسمان به خاک می افتند
و قلبهای کوچک بازیگوش
از حس گریه میترکند...

۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

Anonymous 9

خنده به شوق
بود ِ بودن ِ مرا کافیست
جائی که عشق
کوچکترین حرفهاست...

۱۳۸۷ خرداد ۲۴, جمعه

آن شب که تو...

در اسباب مهیا
در رخت یک خواب
یا جالیز یک کنج
که تورا دست
میساید
که تورا میساید به من
عبور میشوی
و من میسایمت-
دستت بده
من منحنی، آه عشق
از دو نیمه تن – آه عشق در دو پاره خط
و عشق کاریست
که واجبانِ مرگ
بر تارک هر ، رختِ یک خواب
مینویسند...

من تاب میخورم
آواز میشوم
لب خواب میبرد
لب ناب میشود
دستت بده
دستت به تن
من ناز میکنم
ناز از کجا، تو تن
من پیرهن
...آه ، عشق کاریست
که واجبان صبح
بر خالی هر رخت
آواز میکنند

۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

واحه

ماه نيست و تو نيستي
من و اين كنج خواب آلوده و سرماي گرماپيچ
من وتن لرزه ، آيين مغان
من و تن لرزه ي سيگارهاي مداوم امتناع
تو و جاده و پيچ و منتظر
من و پرواز و هيچ كجاي عالم كبود
اين بيگاه آشفته و دود مه آلود صدا
ماه در آبادي و ماه نيست
ماه در آبادي و هيچ نيست (هيچ با هيچ سخن ميگويد)
هيچكس،با هيچكس سخن نميگويد
سخن از پيچها و علامتهاي ناگزير نيست
از كوره راههايي كه از هيچ هجا باهم به هم – متصلند – بيگاه و گاه
در اقيانوس ظلمت و شبها ،‌به هم – با هم متصلند
شوخي بيگاه خرما ،‌ترنم لبهاي توست بر بستر آلوده ام
.
.
.
ماه نيست هيچ نيست
شب و ظلمت بي انحناي ستارگان
شب و معوج ِ خطوط خيابان- خطوط متصل –چون روابط انساني منفصل
من و گيج بخار مسموم
من و رود بي تموج الفاظ
در امتداد سكون خويش، الفاظ – تورا كم دارند –الفاظ
من ، هذيان و هزل و هر كه هر كه ما كه تا نها كه دانه ها و مرد ميشويم و بس
كه ران و جان و خون و خط و بستر و شگفت
من و شگفت و تو
من و شگفت و تن
تن از تو ناز میکند ، نیاز میکند ،من از تو - تن نیاز میکند
کجا ، زخانه ات ، به نیمه شب ، کجا
من از تو ناز میکنم ، نیاز میکنم
تو تاب من
نه ، ماهتاب من ،‌تو من ، تو تن ، تو پیرهن
تو ماه میشوی و من
به خواب میروم ، پگاه