زن
به زن بزن زن را بزن ـ مطرب
اینک از زن، ما آمده برون از زن
بزن، اینک بزن به زن
مطرب بزن راهی بزن، مطرب نوا
بزن
مطرب نوا
ساقی بزن، می بزن می، به زن
مغازله
زن
اینک من و این زن
معانقه
نشسته بر دو جانب تن
با تیغه هائی که بر دو جانب تَلی کرده
با نور که از غمزهی سینهها برون میتراود
زن میزده
من بار تن به زن آوردهام
زن، منـمی زنـنفسـنفس
طغرای زن، طغرای حادثِ زن
عرق میکند تن من
زن میتراود
من طرب، من طرب، من طرب
زن میتراود
بزن زخمه به زن
تار میگسلد، تا میییییگسلد
تو بزن زخمه
زخم میشود
تو التیام ِ... جراحتام اِی
اِی سلامتِ گیسوی پرشتاب
اِی عطش...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر