۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه

برای انسان ِ ماه سرد

من از حیاط بی ماهی می ترسم
از تو می ترسم
از حیات بی تو میترسم
حالا که عروس چله پوش ِ دردناک ِ مادرت شدی
حالا که غریو گریه بر خنده می شکوفدت
حالا که من
نگاه تو را در نمی رسم
حالا وهومنه
ناکوک ِ ساز سرد
حالا که وه
برف ِ چله میشود به دار ِ تو
آونگ می شود
قندیل میشوی تو و خنده و سپهر
آواز می شوی ؛ من و نغمه و پگاه
صله می شوم - شاباش - اما دراین پژار
افسوس تورا که لبخنده بر لبان
- محو می شوی
- برف میشوم
مهمیز می زنم تو هِی ام کن
بخار ِ - نرم - گرم - آهسته - اُستوا - تن - تو - در میان ِ برف
آغوش - رخوت - آینه
من ثانیه - تب - تاب - شب
آه از نهاد و تن
من سرد میشوم ، بخار و سرد
آونگ میشود قندیل و برف
تن - تو - من


87/11/26