۱۴۰۳ دی ۲۹, شنبه

هرچه باد

 


آن احساس عمیق امان

در این پیرانه سر

که هنوز

پرواز در تداوم است


و جاده،

که در خمِ خسته‌ی خویش

از بی مکان آغاز می‌شود،

به هیچ‌کجا نمی‌رسد.

و ما،

رهگذرانِ بی‌سرزمینِ باد

که آسمان را

با چشمانِ خسته می‌کاویم

و زمین،

زیر گام‌های تردیدمان

به صبوری

میفرساید


در هر لحظه،

هُرمِ نفسی در باد

که با خودش

قصیده‌ای ناتمام می‌آورد.

و ما،

میان سایه و نور،

می‌دویم

تا از سرنوشتِ خاموش

هجاهای زنده بسازیم،

بی‌آنکه بدانیم

کدام صدا

در پایانِ راه

ما را فرا خواهد خواند.

هیچ نظری موجود نیست: