۱۳۸۶ آذر ۷, چهارشنبه

آن صبحدم، که دخترکان هراس

آن صبحدم

ممنوع که می‌جویدند ممنوع که می‌جوید

لباس عاریه‌ی وهم را از تن

آن صبحدم که تن

که مور ـ مور می‌شدم از ترس

آن صبحدم هراس طعمی نداشت

که ما ـ که ما مز ـ مزه کنیم

نرم‌نرم و گرم ـ شیر ـ هذیان و اسپند

مور دور کور

همه زخم زخم ناسور

تا قافیه ناگاه نبازیم ـ هر صبحدم

که مور مور می‌شدیم شیر سینه عریان، لباس وهن

هر صبحدم که آینه

رو ـ

رو می‌گرفت

سینه می‌تپید

وانگه نگه به فلاخن سبوی سرد

زهر ـ ای ـ چشم ـ

زهرای زهره زیر و زبر هِر و های و هو

زمزم ز راه بادیه زنگار زانیه، زوزه‌یْ ـ توحش انساني ژاک دوکور

انسان ماه نو ـ انسان هرزه‌رو

انسان هرزه‌رُو

هر صبحدم بشارتی‌ست

انسان بسان چه‌سان آنسان که‌سان آنسان لِسان، اما... نگه اما نگه اما نگاه

انسان ژاک دوکور ـ انسان آدمی ـ انسان غار قُل ـ انسان مقترء ـ قارالقوال و حال ـ انسان به‌سان حیف، آخر تمام می‌شود.

6/9/1386

هیچ نظری موجود نیست: