۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه

از ياد که می..

مستانه از یادم میبری

مستانه از یاد

باد

یاد باد

باد ا باد

هر چه میگذری

بر ساحل لنگرگاه ، باد میرود

زنده میشود زنده رود

دود ، عود ، دودِ عود

میخواند سرود، بر لب رود

سیاه چشمانِ زنده

بر دو جانب رود

مجالم نمیدهد دود

بر دو جانب رود

آنکه میگذرد ،

بر لب سرود

آنکه میگذرد

از هجای رود

میآید فرود....زود میشود

زود

هماره باد میآید و باد

میزند شانه موهاش

میخواندش در غبار تیره

زود فرو میآید

بر زانوانش بوسه، تکرار میشود

بر لبانش

عطش نفس میزند

ناز میکند

میکَند بنیاد

هستی زدود و عود میشود سرود

سیاه چشم مست میخواند سرود

هنوز نشسته

بر دو جانب رود

برهم نهاده چشم

سیاه شانه میزند

جامه میکند سیاه

آب

میتند تار

تار میزند

مستانه میزندو

از یادم میبرد...

15/8/86

هیچ نظری موجود نیست: