۱۳۸۶ آبان ۵, شنبه

از حادثه که میگوید

می-میزنم-تاب

از تاب می

از تاب میبری

شکیبیدن خاطرات

معشوق می دمی-

ازتاب میبری

دستم،کمر،کمان،من میکشم کمانت

خم میشوی

نارنج،سینه،دایره

از هوش می بری

من، انحنا

تو ،تن،من آینه

کمان

ناقوس میزنی

من میمکم ، من شیره، من عطش

می می زنی- من تاب- توشکیب

تو حادثه،من آینه

دستان خواهش من

انحنای زوج تو - با تیغه ها

من بارشم-

من مست ، تو عطش

هیچ نظری موجود نیست: